ترنّم جانترنّم جان، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره

ترنّم نامه

ترنم و کتاب و روزنامه

سلام دردانه مامان گل نازم ، تو را من می پرستم.... گل نازم ، تو را من می پرستم..... می پرستمت ترنمم....... خدایا شکر برای این دختری که به من هدیه دادی. خدایا شـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــکرت. دختری که علاقه مند به کتاب و روزنامه است. خدایا شکر از این دختر   .     ...
25 آذر 1392

شیطنت هایی از جنس ترنم

سلام قلبم ترنمم ، دختر نازم ، الهی که من فدای تو و شیطنت های شیرینت بشم که حسابی این روزهای من و بابا رو قشنگ کردی. و اما مدل شیطنت هات.....   اسباب بازیهات رو میریزی بیرون و خودت میشینی توی سبد اسباب بازیهات     امان از دست بابایی که به شما کاکائو می ده....     اونجا چه کار می کنی ؟؟؟؟...     رفت و آمد از زیر این صندلی هم که کار هر روزته.....     و تلاش برای نشستن و سوار شدن روی این قفسه های عروسکهات         (البته اینجا من کمکت کردم و نشوندمت) ...
25 آذر 1392

جا مانده هایی از ده ماهگی

سلام عزیز دل مامان دختر نازم ، خیلی وقته که فرصت نمی کنم تا بیام و واست بنویسم. آخه صبح ها که اداره هستم و بعد از ظهرها هم که باید به تو و کارهای تو و فکر شام و ناهار فردا و خلاصه هزار جور کار برسم. اینترنت خونه هم که هنوز بابا فرصت نکرده راه اندازی کنه. حالا امروز می خواهم یک چیزهایی رو که از قبل مونده واست بذارم.   اول کادوی تولد ده ماهگیت که فراموش کرده بودم عکسش رو بذارم.       و حالا بقیه وسایلی که باز هم مامانم و خاله ها زحمت کشیدن و واسه دخترم خریدن ....       این لباسهای خوشکل رو خاله مرضیه از تهران واست خریده.     این عروسک رو هم خ...
24 آذر 1392

گذر ایام....

سلام میوه عمر مامان ترنم جونم ، دختر کوچولوم ، روزها به سرعت برق و باد داره میاد و می ره و تو داری بزرگ میشی و من و بابایی هم ذوقت رو داریم. هفته پیش من و تو هر دوتامون حسابی مریض شدیم. یک سرماخوردگی جانانه. تو که تا 40 درجه تب داشتی و چند شب حسابی من و بابا رو بیدار نگه داشتی. الان خدا را شکر بهتر شدی ولی دو هفته هست که فقط شیر می خوری و لب به غذاهای دیگه نمی زنی و کلی لاغر شدی. خیلی فکر و خیال غذا نخوردنت رو دارم. بچه داشتن و مادر بودن خیلی سخته.... الهی که همه درد و بلات به جون من بخوره ولی تو هیچ وقت مریض نشی دختر شیرینم. از روز جمعه هم مامان و بابام اومدن بندر تا فعلاً چند روزی نری مهد کودک تا خوب بشی. ولی بعد از رفتنشون د...
3 آذر 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ترنّم نامه می باشد